احادیث زیبا





جستجو






 
  چرا از مرگ می‌ترسیم ...

 

? چرا از مرگ می‌ترسیم ?


⭕️ مردی از امام حسن (ع) پرسید:

❓ چرا مرگ را ناخوش داريم و آن را دوست نداريم؟

? حضرت فرمودند: زيرا شما آخرت خود را ويران و دنيايتان را آباد كرده ايد و دوست نداريد از آبادانى به ويرانه منتقل شويد.

? الإمامُ الحسنُ ع لَمّا قالَ لَهُ رجُلٌ: ما بالُنانكرَهُ الموتَ ولا نُحبُّهُ؟ لِأنّكُم أخرَبتُم آخِرَتَكُم وعَمّرتُم دُنياكُم، وأنتُم تَكرَهونَ النُّقلَةَ مِن العُمرانِ إلَى الخَرابِ.


? معاني الأخبار: 390/29.

? بنابراین اگه در دلمون نسبت به مرگ ترس و وحشت هست به این معناست که آخرت ما آباد نیست و آمادگی لازم رو کسب نکردیم،
پس به جای کوچک جلوه دادن مرگ و قیامت، به دنبال کسب آمادگی لازم و آباد کردن آخرتمان باشیم،

? چرا که با نادیده گرفتن آیات و روایات قیامت،‌ چیزی از بزرگی و عظمت آن کم نمی‌شود و مرگمان هم به تأخیر نمی‌افتد.

 

موضوعات: امامان
[شنبه 1396-07-22] [ 10:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  به دیگران خوش بین باش ...

 

?به مردم به نظر بی اعتنایی نگاه نکنید.
شاید یک روز همین شخص خوب بشود از اولیا بشود.
به هیچ کس به نظر بد نگاه نکنید،انسان باید به خودش بد بین باشد

و به دیگران خوش بین.
ما نوعاً به خودمان خوش بین هستیم و خودمان را خوب میدانیم

و دیگران را بد میدانیم.

 

موضوعات: آیت‌الله مجتهدی تهرانی(ره)
 [ 10:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  برﺍﺩﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺑﻨﮕﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ! ...

 

برﺍﺩﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺑﻨﮕﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ! ?‍

ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ،ﻧﻤﺎﺯ «ﻣﻮﺷﮑﯽ»ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﻔﻠﺖ ﻗﻀﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ،ﻧﻤﺎﺯ«ﯾﺪﮐﯽ»ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ«ﭘﻔﮑﯽ» ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ«ﺍﻟﮑﯽ»ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻗﺒﻠﻪ ﻭ ﻭﺿﻮﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ «ﭼﭙﮑﯽ» ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻭﺭ ﻭ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﺑﻘﯿﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ«ﺯﻭﺭﮐﯽ»ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ «ﭘﻮﻟﮑﯽ»ﺍﺳﺖ.

ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻠﺐ ﻭﺑﺎ ﺑﯽﺣﺎﻟﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ «ﺁﺑﮑﯽ» ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ«ﻧﻤﮑﯽ»ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺎﻓﻠﻪ ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ ﺧﻮﺍندﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ «ﮐﻤﮑﯽ» ﺍﺳﺖ.

✅ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺧﻠﻮﺹ ﻧﯿﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﻧﻤﺎﺯ«ﺭﺍﺳﺘﮑﯽ» ﺍﺳﺖ…ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ..ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ..

ﺣﺎﻻ‌ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﻧﻤﺎﺯ میخونیم!!

 

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
 [ 10:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ...

 

سه ﺑﯿﺖ ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

ﻣﻮﺳﯽ ‏(ﻉ ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ:
ﺍَﺭَﻧﯽ ‏( ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ‏)

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ : ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ‏( ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ ‏)

ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺳﻌﺪﯼ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺣﺎﻓﻆ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻻﻧﺎ :
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

ﺳﻪ ﺑﯿﺖ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﺳﻌﺪﯼ ، ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻓﻆ ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻻﻧﺎ ، ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ

موضوعات: بیت های عارفانه
[شنبه 1396-07-15] [ 09:59:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اگر بخواهم زنگار دلم را پاک کنم باید چه کنم؟ ...

 

✨?‍ روزی در حرم امام رضا(ع)
جوانی نزد من آمد وپرسید:
اگر بخواهم زنگار دلم
را پاک کنم باید چه کنم؟
گفتم دوکار:

①قرائت قرآن در سحر
②بسیار استغفار کردن

 

موضوعات: آیت‌الله مجتهدی تهرانی(ره)
[چهارشنبه 1396-07-12] [ 11:20:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  چگونه میتوانیم چیزی را بشناسیم؟ ...

 

چگونه میتوانیم چیزی را بشناسیم؟

در این مورد به حکایت روح کوچولو، که در کتاب گفتگو با خدا آمده توجه کنید:
از میان ارواح، روحی بود که میدانست نور است. او روح جدیدی بود. مشتاق کسب تجربه. او میگفت “من نور ھستم". من"نور ھستم". با ھمه شناختی که از خود داشت و مرتب ھم آن را بیان میکرد، ولی ھیچ کدام جای تجربه را نمیگرفت. و در اقلیمی که این روح از آن برخاسته بود، چیزی جز «نور» نبود. در آن اقلیم، ھر روحی عظیم بود. ھر روحی بدیع و جالب بود و ھر روحی با درخشندگی و شفافیت ناشی از نور اعجاب انگیز پروردگار میدرخشید. و بنابراین روح کوچک به منزله شمعی در مقایسه با خورشید بود. در بطن بدیعترین نورھا- که خود جزیی از آن بشمار میآمد- او نه میتوانست خودش را ببیند و نه خود را به عنوان که و چه ای که واقعاً بود، تجربه کند.
از قضا، این طور پیش میآمد که این روح مشتاق شد و مشتاق شد تا خود را بشناسد. اشتیاق او بقدری شدید بود که یک روز خداوند گفت: کوچولو، آیا می دانی چکار باید بکنی تا آرزویت برآورده شود؟
روح کوچک پاسخ داد: «خدایا استدعا میکنم به من بگو چکار باید بکنم. من ھر کاری که بگویی انجام می دھم.»
خداوند پاسخ داد: «تو باید خودت را از ما جدا کنی و بعد باید تاریکی را بسوی خود بخوانی.»
روح کوچک سؤال کرد: «ای رب مقدس تاریکی چیست؟»
خداوند پاسخ داد: «ھمان چیزی که تو نیستی.»
و روح این را درک کرد. روح کوچک، سپس ھمین کار را انجام داد و خود را از ھمه، آری، از ھمه جدا کرد و حتی به اقلیم دیگری رفت. و در آن سرزمین، روح کوچک قدرت داشت که به تجربه خود ھر نوع تاریکی و ظلمتی را فرابخواند و ھمین کار را کرد.
با وجود این، در میان آن تاریکی ھا آن روح فریاد کشید، «پروردگارا چرا مرا رھا کرده ای؟»

ھمان کاری که تو در سختترین و تلخترین ایام انجام می دھی. ?
?ولی خداوند ھرگز تو را فراموش نکرده است. او ھمیشه در کنار تو ایستاده و آماده بوده به تو یادآوری کند که “خود واقعی تو کیست؟” ھمواره آماده بوده تا تو را به “خانه اصلیت” فرا بخواند. ?

بنابراین نقطه ای روشن در قلب تاریکی باش و آن را لعن و نفرین نکن.

از داستان بالا میتوان فهمید که، چرا گاھی اوقات باید چیز ھایی را تجربه کرد که چندان خوشایند ما، نیست.

?روزی یک صفحه کتاب بخونیم?
کتاب : ‌‌انسان اشرف مخلوقات
نوشته : حسین وھابی

 

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
 [ 11:18:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت... ...

 

?ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت…?

?روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.

?أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و …، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!

?مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود.

أفندی پرسید یعنی چه؟!

?شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.

❌اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است‼️

منبع: صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی

 

موضوعات: مطالب مذهبی و اخلاقی
[سه شنبه 1396-07-04] [ 08:27:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم ...

 

خدا و خرما

در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.

██ اول: امام حسین علیه السلام
●حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور و ناحق بشود.
●تا آخر می‌‌ایستد.خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.
●هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.
√از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌

██ دوم: یزید بن معاویه (لعن الله)
●همه را تسلیم می‌خواهد.
●مخالف را تحمل نمی‌‌کند.
●سرِ حرفش می‌‌ایستد.
●نوه‌ پیغمبر و اهل بیت اش را سر می‌‌ٔبرد و به اسارت میبرد
√بی‌ آبرویی را به جان میخرد و به چیزی که می‌‌خواهد می‌رسد

██ سوم: عمرِ سعد
●به روایتِ تاریخ تا روز8محرّم در تردید است.
●هم خدا را می‌خواهد هم خرما،
●هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت.
●هم می‌خواهد حسین را راضی‌ کند هم یزید را.
●هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را.
●نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوشنامی.
√ هم آب می‌خواهد هم آبرو.

✖دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد.
✖نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی
چون که بعد از بودن سردوراهی …..راه نادرست رو انتخاب کرد

▒ ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ امام حسین صلوات الله علیه شدن را داریم،
نه قدرت و حماقت یزید شدن را،
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
⇦من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم⇨



موضوعات: مطالب مذهبی و اخلاقی, امامان
[یکشنبه 1396-07-02] [ 03:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت