احادیث زیبا





جستجو






 
  جای تو ...

 

نیازارم ز خود هرگز دلی را
 که میترسم در او جای تو باشد

موضوعات: بیت های عارفانه
[یکشنبه 1396-01-06] [ 11:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  رشد کرده ام یا نه ...

 


نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر…
لحظاتی گذشت …
وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه می کنم، لبخند تلخی زد.
گفتم: گیله مرد ! توی سبزه ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟!
کمی سکوت کرد و گفت: به این دونه های سبز شده نگاه کن… چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند…
گفتم: خب!
گفت: سیصد شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می ترسم رشد که نکرده باشم هیچ؛ افت هم کرده باشم!
دونه ای که نخواد رشد کنه؛ هر چقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می گنده

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
[جمعه 1396-01-04] [ 06:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  به خدا چه میگویی ...

 

اگر قرار باشد به خدا یک جمله بگید چه میگید ؟

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
[پنجشنبه 1396-01-03] [ 08:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دور ...

 

دیرگاهی است
که افتاده ام از خویش به دور!
شاید این عید,
به دیدار خودم هم بروم…

موضوعات: بیت های عارفانه
[یکشنبه 1395-12-29] [ 11:33:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خـــﺪﺍ ﻫﺴـــﺖ ...

 

 

رﻭﯼ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿﺪ:

خـــﺪﺍ ﻫﺴـــﺖ ….

ﻧﻪ ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ …
که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ
” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ی ﺧــﺎﻟﯽ ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
ﺧــﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
پﺸــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــﻠﯽ ﭘﯿـﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔــﺖ :
” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪی ﺧﺴﺘــﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ،
ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
“ﺧـــﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ﮐﻮﺩﮐـــﯽ ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ …..!
گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ
ﻭﻟـﯽ ﯾﺎﺩ ﺧـــﺪﺍ هست

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
 [ 10:44:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  به بهانه روز مادر ...

به بهانه روز مادر

مادرم آن روز ها همه چیز برایش حیف بود جز خودش …
یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف …
در خانه ما به چیزهایی حیف گفته می شد که نباید آنها را مصرف می کردیم …نباید به آنها دست می زدیم فقط

هر چند وقت یک بار می توانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم…
حیف مادرم که دیگر نمی تواند در صندوق حیف را باز کند و چیزهای حیف را دربیاورد

و با دست های ظریف و سفیدش آنها را جلوی چشمان میشی و پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد.
مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد.
دستهایش،چشم هایش، موهایش، قلبش، حافظه اش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
حالا داشته هایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست…
حیف مادرم که قدر حیف ترین چیزها را ندانست. قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد.
یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی
نگاهی به ساعتت
و نگاهی به خود خودت در آینه
و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست
لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری
گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری و به سر و روی خودت می پاشی
ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی و خرج خودت می کنی

یک روز از خواب بیدار می شوی
و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه میگویی
صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست بدار
یک روز یکی از همین روزها وقتی از خواب بیدار می شوی متوجه می شوی
بدترین بدهکاری بدهکاری به قلب مهربان خودت هست
و هیچ چیز و هیچکس جز خودت حیف نیست !
فرصت
یک فرصت را اگر بگذاری که بگذرد .
این زمان ،
میشود ان زمان ….
میشود بسان چای یخ کرده روی میز
که با عشق دم کرده بودی و یادت رفته ،
و حالا با هیچ قند و شکلاتی
به مذاق هیچ طبعی خوش نمی اید..

قدر لحظات را بدانيم …

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
[پنجشنبه 1395-12-26] [ 11:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بادبادک ...

 

بچه ها بادبادک خود را به یک نخ می بندند

نه چند نخ ، بخاطر همین هم بادبادک شان بالا می رود.
از بچه ها یاد بگیر و خودت را به یکی ببند، آنهم خدا.

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
 [ 11:29:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت