فردی چند گردو به بهلول داد و گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد.
آن مرد گفت : گردوها را ميخوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنيدم..

بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای , خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنيده است.

تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند

 

موضوعات: نوشته و مثل های زیبا
[جمعه 1395-12-20] [ 10:49:00 ق.ظ ]